سرویس خبری ایران من: برنامه هستهای ایران یکی از پیچیدهترین و بحثبرانگیزترین مسائل سیاست بینالمللی در دهههای اخیر بوده است. این متن که توسط دو متخصص برجسته در زمینه مطالعات هستهای و ایرانشناسی نگاشته شده، نگاهی جامع به تحولات اخیر برنامه هستهای ایران، تأثیرات حملات اسرائیل و آمریکا، و راههای ممکن برای حل این بحران ارائه میدهد.
پیشینه و توافق برجام
یک دهه پیش در همین سایت( بولتن دانشمندان اتمی)، در بحبوحه مذاکراتی که به توافق برجام۱ منتهی شد، ما برنامه ای برای خروج از بنبست دیپلماتیک پیشنهاد کردیم. اتوصیه ما ، انتخاب مسیری از سوی ایران بود که هم بتواند منافع مردم این کشور را تأمین کند و هم نگرانیها یا ضرورت جنگ را از میان بردارد.
اما رژیم آیتالله خامنهای، ازچشمپوشی داوطلبانه از حق غنیسازی اورانیوم خودداری ورزید؛ برنامهای که ضرورت و اصرار بر آن تنها زمانی معنا دارد که کشوری قصد داشته باشد برنامهای ظاهراً صلحآمیز را به ابزاری برای تولید بالقوه سوخت بمب هستهای مبدل سازد. علاوه بر این، نظام ایران با سردادن شعارها و لفاظیهای تند و برانگیختن شعلۀ احساسات، مانعی جدی برای هرگونه گفتگوی منطقی درباره موضوع غنیسازی ایجاد کرد و غنی سازی همسنگ صنعت نفت – که برای یک قرن شریان و منبع حیاتی در امد اقتصاد ایران بوده است – قلمداد نمود و به عنوان نمادی گریزناپذیر از استقلال کشور معرفی کرد. دولت اوباما سرانجام با ایران به توافقی رسید که هرچند ایدهآل نبود، اما توانست زمان مورد نیاز ایران برای ساخت سلاح هستهای را به تعویق بیندازد.
حملات اسرائیل و آمریکا علیه تأسیسات هستهای ایران
اکنون، پس از بمباران گسترده اسرائیل علیه تأسیسات هستهای ایران همراه با حملات تکمیلی ایالات متحده علیه سایتهای حفاظتشدهتر(مانند فردو) ، زمان آن فرارسیده که رهبران ایران در رویکرد گذشته خود که مبتنی برآشتی ناپذیری و فریبکاری بود، بازنگری جدی کنند و برنامهای هستهای را در پیش گیرند که حقیقتاً به سود مردم ایران است. غنیسازی اورانیوم هرگز پیششرط لازم وناگزیر برای دستیبابی به انرژی هستهای صلحآمیز نبوده و نیست. همچنین نباید با ترفند و فریبکاری به عنوان نمادی از پیشرفت یا استقلال کشور تبدیل شود. در واقع، غنیسازی صرفاً یک استراتژی پوششی و احتیاطی برای دستیابی به بمب(هسته ای) در آینده است. ایران در طی بیش از سی سال دنبال کردن برنامه غنیسازی، ظرفیت کافی برای تولید سوخت بمب هستهای را گردآوری کرده، اما از دستیابی به زیرساختهایی در مقیاس صنعتی که لازمه یک برنامه واقعی انرژی هستهای غیرنظامی است، بسیار فاصله دارد.
برنامه هستهای ایران در پی بمبارانهای اخیر بهشدت مختل شده (و عملا از مدار خارج شده) است. فارغ از آنکه بازسازی چند آبشار از سانتریفیوژها برای تولید اورانیوم در سطح تسلیحاتی چه مدت به طول بینجامد، خسارت واردشده به زیرساختی که ایران آن را تأسیسات غیرنظامی هستهای خود مینامد، بسیار گسترده است. هرچند ایران قادر خواهد بود ظرفیت محدودی را برای تولید سوخت مورد نیاز چند بمب احیا کند، اما دیگر مسئله صرفاً چشمپوشی از یک مجتمع غنیسازیِ غیرنظامیِ موجود نیست؛ عملاً تمامی این تأسیسات در اثر حملات دقیق اسرائیل و آمریکا نابود شده است. در واقع، تصمیمی که اکنون در برابر نظام حاکم بر ایران قرار دارد این است که آیا به بازسازی و احیا این زیرساخت دست بزند یا خیر. روندی که بیشک سالها طول خواهد کشید و فوقالعاده پرهزینه خواهد بود. هزینه چنین اقدامی حتی از ساخت اولیه آن نیز بسیار بیشتر است، زیرا بازسازی آن مستلزم اقدامات مخفیانه و پنهانکاری بیشتری است و پیوسته در معرض تهدید بمبارانهای مجدد خواهد بود. با توجه به نفوذ گسترده سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل بویژه موساد در ساختار نظامی و اطلاعاتی ایران، هر گامی که ایران در این زمینه بردارد تحت نظارت دائمی خواهد بود. ما اکنون بار دیگر در بنبستی قرار گرفتهایم که تنها با پذیرش مسیری واقعبینانه و صادقانه که در خدمت به منافع مردم ایران و آیندهای توأم با رفاه برای آنان باشد ، قابل گشایش خواهد بود.
چگونه به این نقطه رسیدیم؟
برنامه هستهای ایران، همواره در هالهای از ابهامات ناشی از سیاستهای منطقهای قرار داشته است. این برنامه در دوران حکومت شاه آغاز شد، اما او ناچار بود آن را بهصورت ظاهری و غیرواقعی حفظ کند. هدف آن بود که برنامه هستهای ایران غیرنظامی جلوه داده شود تا ظاهراً با تعهدات این کشور در چارچوب معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای (انپیتی) سازگار باشد و در عین حال ایران بتواند در صورت لزوم به سرعت مسیر خود را به سوی ساخت تسلیحات هستهای تغییر دهد. رهبران روحانی جمهوری اسلامی در آغاز، حتی برنامه هستهای صلحآمیز ایران را نیز رد کردند و معتقد بودند این برنامه از سوی «امپریالیستهای آمریکایی» و صرفاً با هدف کسب سود به ایران تحمیل شده است. با این حال در اواخر دهه ۱۹۸۰، به ویژه پس از خسارات گستردهای که ایران در جنگ با عراق متحمل شد و مشخصاً پس از استفاده صدام حسین از سلاحهای شیمیایی علیه ایران، رهبران جمهوری اسلامی بهطور پنهانی و محرمانه بار دیگر تلاش برای دستیابی به گزینه ساخت سلاح هستهای را از سر گرفتند.
فعالیتهای پنهانی ایران در زمینه غنیسازی اورانیوم نخست در سال ۲۰۰۳ و سپس بار دیگر در سال ۲۰۰۹ افشا شد. تحلیلگران غیردولتی۳ با استفاده از تصاویر ماهوارهای تجاری و تحلیلهای دقیق، به فعالیتها و مکانهای متعددی اشاره کردند که به احتمال زیاد با هدف دستیابی به سلاح هستهای انجام شده بودند. ایران همچنان بر این ادعا پافشاری میکرد که صرفاً اهداف غیرنظامی و صلحآمیز را دنبال میکند.۴ هرچند آژانس بینالمللی انرژی اتمی دسترسی بهتری به تأسیسات شناختهشده هستهای ایران یافت، اما هرگز اجازه نیافت از چند سایت مشکوک دیگر بازدید به عمل آورد. بهترین زمان برای آنکه ایران از تلاش برای دستیابی به سلاح دست بردارد، پس از رسوایی سال ۲۰۰۳ بود که طی آن دروغگویی آشکار ایران درباره برنامه هستهای اش برملا شد، اما ایران حاضر نشد که از این برنامه دست بردارد. در طول این سالها، شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی چندین بار (با صدور قعطنامه)نسبت به«ابعاد احتمالی نظامی» برنامه هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل هشدار دادند ، اما تلاش این شورا از این مرحله فراتر نرفت. ایران نیز هر بار که آژانس چنین یافتههایی را مطرح میکرد، آنها را به عنوان «سیاسی» و یا ناشی از فشارهای آمریکا و اسرائیل به طور کامل رد میکرد.
بازی “موش و گربه” بر سر پیگیری پنهانی گزینه هستهای ایران ادامه داشت تا آنکه دولت اوباما در سال ۲۰۱۵ به توافق هستهای با ایران دست یافت. ایران در این توافق چندین امتیاز مهم داد از جمله: پذیرش محدودیتها بر تأسیسات غنیسازی و ذخایر اورانیوم با غنای پایین. علاوه بر این یکی از امتیازاتی که بهندرت در فضای عمومی به آن اشاره شده، موافقت ایران با عقبنشینی از تولید پلوتونیوم بود که مسیر دوم و قدرتمندتری برای دستیابی به بمب به شمار میرود. ایران برای این منظور پذیرفت که راکتور تحقیقاتی در دست ساخت اراک را بهگونهای تغییر کاربری دهد که تولید پلوتونیوم تسلیحاتی در آن عملاً غیرممکن شود. ایران همچنین با یک رژیم بازرسی سختگیرانه (از سایتهای هسته ایش) موافقت کرد، اما بر محدود بودن دوره غروب محدودیتهای مربوط به غنیسازی تأکید نمود. افزون بر این، ایران بار دیگر اعلام کرد—هرچند بسیاری در صداقت آن تردید داشتند—که «تحت هیچ شرایطی به دنبال دستیابی، تولید و ساخت هرگونه سلاح هستهای نخواهد بود»
ایران به احتمال بسیار زیاد، تمامی امکانات و عوامل لازم برای غنیسازی اورانیوم(باغنای نود درصد) و ساخت چندین بمب هستهای را در اختیار داشت؛ وضعیتی که به آن «زمان گریز هستهای» گفته میشود و میتوانست ظرف چند ماه محقق گردد. در آن مقطع زمانی، ما از تصمیم دولت آمریکا برای امضای توافق حمایت کردیم؛ اولاً به این دلیل که چنین توافقی بهمراتب بهتر از ورود به جنگ بود و ثانیاً به این دلیل که توافق مذکور زمان گریز هستهای ایران را دستکم به یک سال افزایش میداد و محدودیتهای چندلایه فنی و حقوقی را همراه با نظارت بینالمللی حداقل به مدت یک دهه برقرار میکرد. باور ما این بود که توافق بهدستآمده، ایران را هرچه بیشتر از دستیابی به بمب دور میکند؛ اقدامی که در آن شرایط، بهترین گزینه ممکن بود.
دو رویداد مهم در سال ۲۰۱۸ وضعیت را بهکلی دگرگون ساخت. در تاریخ ۳۰ آوریل، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در یک سخنرانی عمومی اعلام کرد که سازمان اطلاعاتی اسرائیل در ژانویه همان سال، بیش از یکصد هزار سند و فایل کامپیوتری را از یک آرشیو اتمی محرمانه در تهران بهدست آورده است. این اسناد حاکی از برنامهریزی دقیق ایران، برای ساخت سلاح هستهای تحت عنوان «پروژه آماد» بود. این پروژه به دنبال طراحی، ساخت و آزمایش کلاهکهای هستهای، شامل پنج وسیله انفجاری با قدرت تقریبی ده کیلوتُن و قابلیت نصب روی موشک بود. نتانیاهو همچنین ادعا کرد در حالیکه برخی اسناد قبلی ایران نشان میداد که این پروژه در سال ۲۰۰۳ متوقف شده، در واقعیت ایران بهصورت پنهانی این اطلاعات را نگه داشته تا در زمانی دیگر دوباره به سوی ساخت تسلیحات حرکت کند. ایران بهطور رسمی هرگز سرقت این اسناد را نپذیرفت و اغلب ادعاهای نتانیاهو را به تمسخر میگرفت و آنها را مضحک میخواند. اما محمود احمدینژاد، رئیسجمهور سابق و جنجالی ایران، نهتنها به سرقت رفتن این اسناد محرمانه اعتراف کرد، بلکه به وجود یک سایت فوق محرمانه دیگر نیز اشاره نمود که به گفته او توسط عوامل موساد اسرائیل کاملاً تخلیه و تمامی اطلاعات موجود در آن به سرقت رفته بود.
سپس در تاریخ ۸ مه ۲۰۱۸، رئیسجمهور ترامپ رسماً خروج ایالات متحده را از برجام اعلام کرد. او با شیوه خاص خود این توافق را «یک توافق وحشتناک و یکطرفه که هرگز نباید منعقد میشد» توصیف کرد و افزود: «این توافق نه آرامش آورد، نه صلح؛ و هرگز نیز چنین نخواهد کرد.» ترامپ بارها این ادعا را مطرح کرد که دولت اوباما «برجام را با روشی نادرست مورد مذاکره قرار داده» و «در ازای دستاوردهای اندک، امتیازات بیش از حد به رژیم ایران داده است». البته واقعیت این است که توافق مذکور برنامه موشکی ایران را محدود نمیکرد و حمایتش از نیروهای نیابتی در منطقه که پیوسته تهدیدی علیه اسرائیل بودند را نیز مورد بررسی قرار نمیداد؛ اما این توافق قرار نبود نسخه شفابخشی برای تمام مشکلات خاورمیانه باشد، بلکه هدف از آن صرفاً دور کردن ایران از دستیابی به بمب هستهای بود.
در آن مقطع زمانی، ما خروج آمریکا از برجام را یک خطای راهبردی میدانستیم که موجب کوتاهتر شدن زمان دستیابی ایران به بمب هستهای خواهد شد. هرچند باور ما این بود که تحریمهای مجدد آمریکا احتمالاً موجب نخواهد شد که ایران بلافاصله به سمت ساخت بمب حرکت کند، اما این فرصت را برای ایران فراهم خواهد آورد که به روند آمادهسازی تمامی زیرساختهای لازم برای ساخت بمب و سامانههای پرتاب آن سرعت ببخشد. دقیقاً همین اتفاق از سال ۲۰۱۸ تاکنون رخ داده است.
رونمایی علنی نتانیاهو از «پروژه آماد»، از جمله ارائه نمایشی و چشمگیر او در نشست سپتامبر ۲۰۱۸ مجمع عمومی سازمان ملل که در آن ادعا کرد ایران دروغ گفته و تنها یک گام کوتاه تا دستیابی به بمب فاصله دارد، چندان اقناعکننده نبود. او پیش از این نیز بارها هشدارهای مشابهی درباره نزدیکی ایران به بمب هستهای مطرح کرده بود. با این حال، اهمیت افشاگریهای برگرفته از اسناد پروژه آماد زمانی آشکارتر شد که در اوایل سال ۲۰۱۹، اسرائیل به کارشناسان آمریکایی اجازه دسترسی و بررسی دقیق این اسناد را داد. نتایج بررسیهای این کارشناسان ۹به روشنی نشان میداد که ایران بهطور هدفمند به دنبال طراحی و ساخت تسلیحات هستهای بوده، پیشرفتهای فنی این کشور فراتر از برآوردهای پیشین بوده، از کمکهای خارجی نیز بهره گرفته و نهادهای اطلاعاتی بینالمللی نیز موفق به شناسایی تأسیسات کلیدی ایران،(دراین حوزه) نشده بودند. گزارشهای دیگر نیز با شناسایی برخی از این تأسیسات نشان دادندکه ایران پس از سال ۲۰۰۳ نیز به تلاشهای خود برای دستیابی به سلاح هستهای بهطور مخفیانه و مستمر ادامه داده است.
با وجود آنکه ایالات متحده از برجام خارج شد، سایر قدرتها و ایران به بسیاری از محدودیتهای این توافق همچنان پایبند ماندند. اما ایران در ادامه دوران ریاستجمهوری ترامپ، همچنین در دوران دولت بایدن و ماههای نخست دولت دوم ترامپ، بهتدریج و گامبهگام به ظرفیت بالقوه ساخت بمب هستهای نزدیکتر شد.
اسرائیل برای هدف قراردادن تأسیسات هستهای ایران به آسمان روی میآورد. در ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵ اسرائیل حمله هوایی گستردهای را آغاز کرد که تأسیسات هستهای ایران، کارخانههای تولید موشک، پایگاههای نظامی و تعدادی از دانشمندان ارشد هستهای و فرماندهان نظامی را هدف قرار داد. این حملات در روزهای بعد نیز ادامه یافت و به تأسیسات دیگری در بخش انرژی ایران گسترش پیدا کرد؛ از جمله اهدافی که نظامی نبودند و برجستهترین مورد در این میان، زندان اوین بود که شماری از سرشناسترین مخالفان حکومت ایران در آن نگهداری میشوند. تأسیسات هستهای هدف گرفته شده، شامل سه مرکز اصلی غنیسازی اورانیوم ایران یعنی اصفهان، نطنز و فردو بود. زمینه این حملات از اکتبر ۲۰۲۴ فراهم شده بود؛ زمانی که اسرائیل بسیاری از پایگاههای پدافند هوایی ایران برای حفاظت از مراکز هستهای و نظامی را هدف قرار داده و نابود کرده بود. در نتیجه این اقدام، ایران عملاً توان دفاع هوایی خود را از دست داد. ایالات متحده نیز به دنبال حملات اسرائیل در ژوئن ۲۰۲۵، اقدام به حملات هوایی به سه تأسیسات اصلی هستهای ایران کرد. در این میان، استفاده آمریکا از شش بمب سنگرشکن GBU-57 برای هدف قراردادن تأسیسات عمیقاً محافظتشده سانتریفیوژها در سایت فردو قابل توجه بود.
میزان خسارات واردشده در پی این بمبارانها بهشدت محل بحث و جدل بوده است. رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، گفت که تأسیسات هستهای ایران «خساراتی سنگین، امانه کامل و صددرصدی» متحمل شده است.۱۱ او همچنین اشاره کرد که «ظرفیت ایران برای فرآوری، تبدیل و غنیسازی اورانیوم تا حد چشمگیری نابود شده»، اما در عین حال تأکید کرد که ایران میتواند «طی چند ماه، یا حتی زودتر، چند آبشار سانتریفیوژ را دوباره فعال کرده و تولید اورانیوم غنیشده را از سر بگیرد». دیوید آلبرایت و همکارانش در اندیشکده «مؤسسه علم و امنیت بینالمللی»۱۲ گزارش دادند که علاوه بر خسارات جدی به سه سایت هستهای ایران، اسرائیل بسیاری از سایتهایی را که سالها مظنون به انجام فعالیتهای سری مرتبط به ساخت تسلیحات هستهای بودند، اما هرگز اجازه بازرسی از آنها داده نشده بود، نیز نابود کرده است. بهگفته این گزارشها، سایتهای یادشده در طراحی، تولید و آزمایش بمب هسته ای نقش داشتهاند. همچنین گزارش شده که اسرائیل دستکم ۳۰ درصد از پرتابگرهای موشکهای دوربرد ایران را از بین برده است.
وضعیت فعلی برنامه هستهای ایران
این پرسش که گزینه دستیابی ایران به سلاح هستهای تا چه اندازه کاهش یافته، همچنان محل بحث و جدل است. این مباحثه احتمالاً تا زمان ارائه ارزیابی دقیقتر از میزان خسارات وارده ادامه خواهد یافت؛ ارزیابیای که ممکن است نیازمند دسترسی بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی به تأسیسات ایران باشد، امری که ایران تاکنون اجازه آن را صادر نکرده است .۱۴ باور ما بر این است که توانایی تسلیحاتی هسته ای ایران بهطور جدی آسیب دیده، اما کاملاً از بین نرفته است. ایران با ذخیرهای نزدیک به ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنیشده ۶۰ درصدی که احتمالاً بهصورت مخفیانه حفظ و پنهان شده (و با ذخایر اورانیوم با غنای پایین که هنگام بمباران در اختیار داشته۱۵)، و همچنین با بهرهگیری از تعداد معدودی تأسیسات اعلامنشده و مخفیانه سانتریفیوژ که احتمالاً هر کدام یک یا دو آبشار سانتریفیوژ را در خود جای دادهاند، قادر خواهد بود ظرف چند هفته تا چند ماه، اورانیوم هگزافلوراید با غنای تسلیحاتی تولید کند. تأسیسات تبدیل مورد نیاز برای تولید فلز اورانیوم از اورانیوم هگزافلورایدِ غنیشده نیز مشکلساز نخواهد بود، زیرا میتوان این فرآیند را با مقادیر اندک مواد مذکور، در آزمایشگاههای کوچک و با تجهیزاتی ساده به انجام رساند.
بمباران اسرائیل علیه تأسیساتی که از برنامه تسلیحاتی ایران پشتیبانی میکردند، احتمالاً توانایی ایران برای تولید کلاهکهای هستهای قابل نصب بر موشک را به تأخیر انداخته است؛ گرچه هنوز مشخص نیست این تأخیر تا چه میزان خواهد بود. با این حال، ایران میتواند بدون نیاز به غنیسازی بیشتر تا سطح ۹۰ درصد، تعداد محدودی بمب خام (کثیف)از اورانیوم ۶۰ درصدی موجود خود بسازد، البته به شرط آنکه بخشی از این ذخایر در حملات اسرائیل و آمریکا سالم مانده باشد. واقعیت این است که ایران تقریباً از دو دهه پیش توان ساخت سریع تعداد محدودی بمب خام را داشته است، بمبهایی که میتوانستند در حملاتی محدود یا درعملیات تروریستی مورد استفاده قرار گیرند. اما ایران تاکنون از این اقدام خودداری کرده و به احتمال زیاد اکنون نیز به این سمت نخواهد رفت؛ بهویژه در شرایط کنونی که زیر ذرهبین و در معرض حملات هوایی اسرائیل و آمریکا قرار دارد و ساختار نظامی و اطلاعاتی آن به شدت از سوی سرویسهای امنیتی اسرائیل نفوذپذیر شده است. باور ما این است که هدف ایران همواره ایجاد قابلیت هستهای بالقوه و گردآوری ذخیره بزرگی از اورانیوم تسلیحاتی برای ساخت کلاهکهای هستهای بر روی موشکهای بالیستک بهعنوان عامل بازدارندگی در برابر اسرائیل بوده است؛ هدفی که اکنون برای سالها به عقب رانده شده است.
تاکنون کمتر به این نکته توجه شده است که این بمبارانها چگونه بر جاهطلبیهای ایران در حوزه انرژی هستهای غیرنظامی اثر گذاشته است؛ حوزهای که ایران پیوسته ادعا کرده کانون اصلی برنامه اش غنیسازی اورانیومش بوده است.غنیسازی اورانیوم برای تأمین سوخت رآکتورهای غیرنظامی مستلزم وجود زیرساختهایی در ابعاد صنعتی شامل دهها هزار سانتریفیوژ و نیز مجموعه گستردهای از تأسیسات پشتیبان چرخه سوخت است. بخش اعظم این زیرساختها در بمبارانهای اسرائیل و آمریکا در نطنز و اصفهان نابود شدهاند. همچنین تأسیسات زیرزمینی فردو که برای غنیسازی اورانیوم در سطوح بالاتر از نیاز رآکتورهای تجاری مورد استفاده قرار میگرفت، نیز تا اندازهای آسیب دیده است. در حالی که وجود تنها چند آبشار شامل چندصد سانتریفیوژ میتواند ذخایر اورانیوم ۶۰ درصدی ایران را، در صورت ارتقاء به سطح ۹۰ درصد، به سوخت کافی برای ساخت هشت تا ده بمب هستهای تبدیل کند، برای تأمین ۲۵ تُن سوخت اورانیوم با غنای پایینِ ۳.۶۷ درصد که هر ۱۸ تا ۲۴ ماه برای بارگذاری مجدد رآکتور غیرنظامی بوشهر لازم است، دهها هزار سانتریفیوژ مورد نیاز است. این امر حتی بدون در نظر گرفتن برنامههای ایران برای ساخت تعداد بیشتری از رآکتورهای هستهای است. در حال حاضر، ظرفیت غنیسازی اورانیوم در مقیاس صنعتی دیگر در ایران وجود خارجی ندارد.
واقعیت برنامه هستهای ایران آن است که بیش از سی سال پیگیری آشکار و پنهان غنیسازی اورانیوم، اگر هم دستاوردی داشته، تأثیر ملموسی بر تأمین برق ایران نداشته است. در حال حاضر، سهم انرژی هستهای در تولید برق ایران تنها حدود یک تا دو درصد است، در حالی که بیش از ۸۰ درصد برق کشور از گاز طبیعی تأمین میشود. همین مقدار اندک برق هستهای نیز توسط نیروگاه بوشهر تولید میشود که ساخت آن در سال ۱۹۷۵ توسط آلمانها آغاز شد و سرانجام پس از انقلاب و در سال ۲۰۱۱ بهدست روسیه تکمیل گردید. روسها سوخت غنیشده این نیروگاه را تأمین میکنند، مسئولیت بازپسگیری سوخت مصرفشده را پذیرفتهاند و بهرهبرداری نیروگاه نیز توسط آنان صورت میگیرد. دو رآکتور دیگر نیز هماکنون در حال ساخت است و مجموعاً احداث هشت رآکتور در برنامه ایران پیشبینی شده است.
به بیان دیگر، ظرفیت ابتدایی و محدود ایران برای غنیسازی اورانیوم هرگز برای کاربردهای غیرنظامی ضروری نبوده و در آینده نیز نخواهد بود. خدمات غنیسازی به آسانی در بازار جهانی قابل دسترسی است. تأمینکنندگان مشتاق و متعددی در بازار حضور دارند که از نظر سیاسی نیز متنوع هستند؛ در صدر آنها روسیه و پس از آن کنسرسیوم اروپایی «یورنکو»، شرکت فرانسوی «اورانو» و چین قرار دارند. در واقع، هیچ ضرورتی به غنیسازی داخلی در ایران وجود ندارد که از نظر اقتصادی نیز توجیهپذیر باشد؛ در واقع چنین اقدامی صرفاً برای باز نگهداشتن مسیر دستیابی ایران به بمب هستهای انجام میشود. این واقعیت همچنین از اقدام ایران در غنیسازی اورانیوم تا سطح ۶۰ درصد در تأسیسات فردو قابل استنتاج است؛ سطحی از غنیسازی که هیچگونه توجیه غیرنظامی ندارد.
راه حل پیشنهادی برای آینده
اکنون زمان آن فرارسیده است که حکومت ایران از پافشاری و اصرارعمومی خود بر غنیسازی داخلی صرفاً به این دلیل که چنین حقی را دارد، دست بردارد. تردیدی نیست که ایران طبق پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای از این حق برخوردار است، اما غنیسازی داخلی برای ایران، مخاطرات متعددی به همراه دارد و همواره این نگرانی را تقویت کرده که ایران به دنبال مسیری مخفیانه برای دستیابی به بمب هستهای است. ایران باید تصمیم بگیرد که این حق را اعمال نکند. غنیسازی داخلی در واقع نوعی بار اقتصادی سنگین است که هزینههای هنگفتی را به مردم ایران تحمیل کرده است. افزون بر این، حکومت ایران دیگر نمیتواند ادعا کند که برای تأمین نیازهای انرژی هستهای غیرنظامیاش حاضر به دستکشیدن از ظرفیت غنیسازی داخلی نیست؛ چرا که این ظرفیت اکنون نابود شده و بازسازی آن مستلزم صرف هزینهای بسیار سنگین خواهد بود.
اکنون زمان آن است که برنامه هستهای ایران در خدمت منافع مردم این کشور قرار گیرد و نه بهعنوان ابزاری برای حفظ موجودیت و بقای حکومت. کارزار بمباران اخیر، رآکتورهای هستهای غیرنظامی ایران (نیروگاه هستهای بوشهر و رآکتور تحقیقاتی تهران) را هدف قرار نداده است و این امر نشان میدهد که اسرائیل و آمریکا حق ایران برای برخورداری از انرژی هستهای را نفی نمیکنند؛ بلکه مسیری را که به بمب هستهای ختم میشود مسدود میکنند. ایران نیز همانند کره جنوبی باید دانش و توان فنی خود را بر سایر جنبههای صلحآمیز صنعت هستهای متمرکز سازد.
در نهایت، دولت ترامپ با انجام اقدامی پرریسک ومخاطره آمیز، موقعیتی ایجاد کرده است تا حکومت ایران بتواند یک توافق هستهای معقول را رقم بزند؛ توافقی که بر تأمین انرژی هستهای تمرکز داشته باشد و نه بر غنیسازی غیرضروری اورانیوم. ایالات متحده با پشتیبانی از اسرائیل نشان داده که مصمم است ایران را از دستیابی به بمب هستهای بازدارد. این مهمترین پیامد حملات هوایی آمریکا بوده است. اکنون ضروری است رئیسجمهور ترامپ از اسرائیل بخواهد به بمبارانها پایان دهد و با پیگیری جدی از ایران، زمینه انعقاد توافقی را فراهم کند که منافع مردم ایران را تأمین کرده و گامی بلند به سوی برقراری صلح در منطقه باشد.
نویسندگان: عباس میلانی، مدیر برنامه مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد – زیگفرید اس. هکر، استاد در موسسه مطالعات بینالمللی میدلبری در مونتری و دانشگاه تگزاس ای اند ام