سرویس خبری ایران من: در پی تحولات سیاسی و نظامی اخیر در خاورمیانه، شاهد تغییرات بنیادین در ساختار قدرت منطقهای هستیم. سفر دونالد ترامپ به خاورمیانه و تصمیمات غیرمنتظره او، نشاندهنده چرخش مهمی در سیاستهای آمریکا و موضعگیری کشورهای منطقه نسبت به ایران و اسرائیل است. این تحولات، فرصت تازهای برای برقراری تعادل قدرت و دستیابی به ثبات در منطقه فراهم آورده است.
تعادل تازه قدرت در خاورمیانه
در جریان سفر ماه مه دونالد ترامپ به خاورمیانه، تحولاتی رقم خورد که تا چند هفته یا حتی ماه قبلش، کمتر کسی پیشبینی میکرد. دیدار غیرمنتظره او با احمد الشرع، رهبر جدید سوریه، و لغو تحریمهای آمریکا علیه این کشور، در حالی که الشرع سابقه رهبری یک گروه اسلامگرای تندرو را دارد، از جمله این اقدامات بود. همزمان، ترامپ تصمیم گرفت اسرائیل را از برنامه سفر خود حذف کند، با وجود آنکه دولتش درگیر تلاش برای پایان دادن به جنگ غزه بود.
این سفر پس از آن انجام شد که کاخ سفید بدون مشورت با اسرائیل، آتشبس دوجانبهای با حوثیهای یمن امضا کرد. در کنار آغاز گفتوگوهای مستقیم ترامپ با ایران—گامی که اسرائیل با آن مخالف است اما کشورهای عرب حوزه خلیج از آن استقبال کرده و حتی در آن نقش تسهیلگر داشتهاند—نشان میدهد از زمان حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، چقدر توازن قدرت در منطقه دگرگون شده است.
تغییر چهره ژئوپلیتیک خاورمیانه
جنگ غزه، معادلات منطقه را بهطور بنیادین تغییر داده است. پیش از حمله ۷ اکتبر، عربستان، امارات و سایر دولتهای خلیج فارس، مثل اسرائیل، ایران و شبکه نیروهای نیابتیاش را تهدید اصلی منطقه میدانستند. آنها حامی سیاست فشار حداکثری ترامپ علیه تهران بودند و روابطشان را با اسرائیل عادیسازی کردند. اما امروز، با گذشت بیش از بیست ماه از آغاز جنگ، ایران دیگر تهدید شماره یک جهان عرب نیست؛ در مقابل، اسرائیل بیش از همیشه خود را بهعنوان قدرت برتر منطقه تحمیل کرده است.
دو اردوگاه در برابر توافق هستهای
در این شرایط تازه، متحدان عرب آمریکا و اسرائیل بر سر مسئله توافق هستهای در دو جبهه متضاد قرار گرفتهاند. اسرائیل همچنان چنین توافقی را «طناب نجات» جمهوری اسلامی میداند و از دولت ترامپ میخواهد بهجای آن، تأسیسات هستهای ایران را با حمله نظامی نابود کند. اما کشورهای خلیج فارس نگران شعلهور شدن جنگی کنترلناپذیر در مرزهای خود هستند. از نگاه آنها، تنها راه رسیدن به ثبات و امنیت، مصالحه دیپلماتیک با تهران است. در عین حال، از گسترش نفوذ اسرائیل نیز بیم دارند—even اگر پروژه عادیسازی روابط با تلآویو پیش برود. در این میان، آنها به بازیگرانی کلیدی در تلاش ترامپ برای دستیابی به توافقی تازه با ایران تبدیل شدهاند و میخواهند در نظم جدید منطقهای، نقطه اتکای تعادل قدرت باشند.
بازخوانی گذشته برای فهم امروز
برای درک چرخش موضع کشورهای خلیج فارس در قبال ایران، کافی است به واکنش عربستان و امارات در سال ۲۰۱۵ نگاه کنیم. وقتی ایران و آمریکا در ژوئیه آن سال برجام را امضا کردند، کشورهای عربی، مثل اسرائیل، نگران افزایش نفوذ منطقهای ایران در سایه رفع تحریمها بودند. آن زمان، جهان عرب هنوز از پیامدهای بهار عربی در حال بازیابی بود—قیامهایی که دیکتاتورها را سرنگون و جنگهای داخلی در لیبی، سوریه و یمن را شعلهور کرده بود. ایران از این بیثباتی سود برد و حوزه نفوذش را از شبهجزیره عربستان تا شام گسترش داد. بنیامین نتانیاهو همان سال در کنگره آمریکا هشدار داد که ایران چهار پایتخت عربی—بغداد، دمشق، بیروت و صنعا—را تحت سلطه دارد. کشورهای خلیج فارس بیم داشتند آمریکا با تمرکز بر توافق هستهای، چشمش را بر تهدید واقعی یعنی گسترش نفوذ ایران ببندد. عربستان نیز همان زمان از مداخله نظامی در یمن علیه حوثیها خبر داد—گروهی که بازوی ایران در جنوب شبهجزیره محسوب میشد.
برجام فراتر از هستهای
اسرائیل و کشورهای عرب شاید در تهدیدنمایی از ایران اغراق کرده باشند، اما واقعیت این بود که آشوبهای منطقه به نفع ایران رقم خورده بود. از نگاه منتقدان منطقهای، برجام فقط درباره محدودسازی برنامه هستهای نبود؛ بلکه درباره افزایش نفوذ سیاسی ایران هم بود. ایران در ازای محدود کردن برنامهاش، تحریمها را کاهش داد اما هیچ تعهدی برای مهار نیروهای نیابتیاش در منطقه نداد. به همین دلیل، این توافق از نظر بسیاری نهتنها تهدید هستهای را کاهش نمیداد بلکه میتوانست باعث افزایش قدرت ایران در منطقه شود. همین نگاه باعث شد کشورهای عرب با اسرائیل همراه شوند تا این نقطهضعف را برجسته کنند. آنها همزمان با لابی سنگین در کنگره آمریکا—نمادش سخنرانی نتانیاهو بود—کارزار رسانهای پرسر و صدایی هم علیه توافق راه انداختند.
ترامپ و سیاست فشار
ترامپ در دولت اول خود همنظر با منتقدان برجام شد. او در سال ۲۰۱۸، آمریکا را یکجانبه از توافق خارج کرد و سیاست فشار حداکثری علیه ایران را در پیش گرفت. انتظارش این بود که این فشار، ایران را تضعیف و نفوذ منطقهایاش را محدود کند و جای آن را نظمی جدید با محوریت اسرائیل و متحدان عرب بگیرد. در همین راستا، دولت ترامپ همکاری اطلاعاتی و امنیتی بین اسرائیل و کشورهای عرب را تقویت کرد؛ این روند در توافقات ابراهیم ۲۰۲۰ به اوج رسید—توافقهایی که روابط بین اسرائیل و برخی کشورهای عربی مانند امارات، بحرین، مراکش و سودان را عادیسازی کرد. همزمان، کاخ سفید موضعی تهاجمیتر در برابر حمایت ایران از نیروهای نیابتی در پیش گرفت و در اقدامی بیسابقه، ژنرال قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه، را در بغداد ترور کرد.
ادامه سیاست سختگیرانه در دوره بایدن
برخلاف پیشبینیها، دولت جو بایدن نه تنها برجام را احیا نکرد، بلکه از ورود به درگیری مستقیم با ایران هم پرهیز کرد. تنها زمانی که تهران روند غنیسازی اورانیوم را شتاب داد، آمریکا به مذاکره رضایت داد. بایدن نیز مانند ترامپ تمرکز خود را بر ساختن محور عربی-اسرائیلی گذاشت. در این چارچوب، عادیسازی روابط بین اسرائیل و عربستان به قطبنمای سیاست خاورمیانهای دولت او تبدیل شد. در زمان حمله ۷ اکتبر، واشنگتن بر این باور بود که به آستانه توافق تاریخی اسرائیل-عربستان رسیده که میتواند صلحی پایدار در منطقه رقم بزند.
اسرائیل تنها ماند
اما همانطور که وقایع نشان دادند، این تصور اشتباه بود. استراتژی مشترک ترامپ و بایدن، بهجای ایجاد ثبات، به افزایش تنشها در منطقه دامن زد. ایران در واکنش به فشار آمریکا، نهتنها برنامه هستهای خود را توسعه داد، بلکه حمایت از حوثیهای یمن در جنگ با کشورهای عربی خلیج فارس را افزایش داد. حملاتی هم مستقیماً علیه منافع آمریکا و خلیج فارس ترتیب داد که حمله سال ۲۰۱۹ به تأسیسات نفتی عربستان از مهمترین آنها بود.
حتی پیش از حمله ۷ اکتبر، بیاعتمادی کشورهای عربی به سیاست آمریکا در حال افزایش بود. در مارس ۲۰۲۳، عربستان سعودی تصمیم گرفت مسیر خود را جدا کند و در توافقی با میانجیگری چین، روابطش را با ایران عادی کرد. نتیجه بلافاصله قابلمشاهده بود: پایان حملات حوثیها به خاک عربستان و امارات. با وجود ادامه روند عادیسازی با اسرائیل، برقراری تعادل بین روابط با ایران و اسرائیل برای این کشورها روز به روز دشوارتر میشد.
جنگ غزه و توقف عادیسازی
حمله حماس و پاسخ سنگین اسرائیل در غزه، پروژه عادیسازی اسرائیل و عربستان را متوقف کرد. «محور مقاومت» متشکل از حماس، حزبالله، حوثیها و با پشتیبانی ایران، وارد جنگ آشکار با اسرائیل شد—جریانی که هرگونه نزدیکی بیشتر ریاض به تلآویو را تهدیدی وجودی میدانست.
دولت بایدن تصور میکرد این بحران، انگیزه تازهای برای اتحاد امنیتی بین اسرائیل و کشورهای خلیج فارس فراهم میکند. اما در عمل، دولتهای عربی تمایلی به ورود به این درگیری نداشتند. در ژانویه ۲۰۲۴، زمانی که آمریکا تصمیم گرفت به حملات حوثیها به کشتیهای تجاری در دریای سرخ واکنش نظامی نشان دهد، عربستان و امارات از همراهی با این اقدام خودداری کردند؛ با آنکه سالها با همین گروه درگیر بودند. همچنین، افکار عمومی عرب نسبت به وضعیت انسانی در غزه خشمگین بود، مسئلهای که امکان تقویت همکاری امنیتی با اسرائیل را از بین میبرد.
پیشروی اسرائیل در میدان نبرد
در پاییز ۲۰۲۴، مجموعهای از عملیاتهای موفق اسرائیل ورق جنگ را برگرداند. اواخر سپتامبر، اسرائیل در حملهای هدفمند، حسن نصرالله، رهبر حزبالله را همراه با جمعی از فرماندهان ارشد این گروه حذف کرد—در عملیاتی که بهواسطه خرابکاری در شبکه ارتباطی فرماندهی حزبالله انجام شد.
ماه بعد، نیروهای اسرائیلی یحیی سنوار، فرمانده حمله ۷ اکتبر از سوی حماس را به قتل رساندند. و در دسامبر، رژیم بشار اسد در سوریه، متحد اصلی ایران، فروپاشید. در همین بازه، تبادل موشک و پهپاد میان ایران و اسرائیل شدت گرفت، اما اسرائیل مدعی شد بسیاری از سامانههای پدافند هوایی ایران را از کار انداخته است—ادعایی که تصویری شکنندهتر از توان دفاعی ایران ارائه داد.
فرصتطلبی تلآویو
تا پایان سال، محور مقاومت بهشدت تضعیف شده بود و تهران عملاً از صحنه شام عقبنشینی کرده بود. حتی دفاع از خاک ایران نیز آسیبپذیرتر از همیشه بهنظر میرسید. با بازگشت ترامپ به کاخ سفید—رئیسی که حمایت بیقید و شرطی از اسرائیل دارد—دولت نتانیاهو خود را در موقعیتی استثنایی دید: فرصتی برای حملهای کوبنده به تأسیسات هستهای و زیرساختهای اقتصادی ایران که میتواند جمهوری اسلامی را تا مرز فروپاشی بکشاند.
تصمیم غیرمنتظره ترامپ
اما برخلاف انتظار اسرائیل، ترامپ مسیر جنگ را در پیش نگرفت. او نگران آن است که حمله به ایران، آمریکا را درگیر جنگی پرهزینه کند. به همین دلیل، در برابر فشار تلآویو برای کنار گذاشتن دیپلماسی ایستادگی کرده است.
برخلاف گذشته، این بار ترامپ خواستار احیای نوعی توافق هستهای تازه است—نسخهای بهروز از همان توافقی که در دوره قبل مردود اعلام کرده بود. جالب آنکه کشورهای خلیج فارس که پیشتر مخالف برجام بودند، اکنون از مسیر دیپلماتیک حمایت میکنند.
از زمان بازگشت ترامپ، کشورهای عمان، قطر، عربستان و امارات بارها مخالفت خود را با جنگ علنی اعلام کردهاند و نقش واسطه میان تهران و واشنگتن را ایفا میکنند. دلیل اصلی این چرخش، نگرانی عمیق درباره اثرات یک جنگ بر اقتصاد شکننده خلیج فارس است.
در نگاهی کلانتر، عربستان و دیگر کشورهای عرب منطقه، رسیدن به یک توافق هستهای جدید را کلید تعادل قدرت تازهای در خاورمیانه میدانند—تعادلی که بتواند هم ایران و هم اسرائیل را مهار کند.
حمایت خلیج فارس از توافق؛ واکنشی به برتریطلبی اسرائیل
حمایت کشورهای خلیج فارس از توافق هستهای با ایران، تا حد زیادی ریشه در تغییر جایگاه اسرائیل در منطقه دارد. در حالی که تهاجم نظامی اسرائیل به غزه همچنان ادامه دارد، این کشور پیشتر نشانههایی از پیروزی بلامنازع نظامی از خود نشان داده و اکنون در پی تحکیم سلطه خود بر خاورمیانه است.
اسرائیل نهتنها در حال گسترش اشغال غزه است—و برخی از رهبرانش پیشنهاد کردهاند این منطقه برای مدتی نامحدود تحت حکومت نظامی باقی بماند—بلکه نفوذ خود را بر جنوب لبنان تحمیل کرده، بخشهایی از خاک سوریه را اشغال کرده و در آنجا عملیات نظامی گستردهای انجام میدهد.
اکنون، اسرائیل در تلاش است دامنه این پیروزی را به خلیج فارس گسترش دهد؛ آنهم از طریق حمله نظامی به ایران. چنین اقدامی میتواند واکنش تلافیجویانه ایران را به دنبال داشته باشد و حتی اهدافی در داخل شبهجزیره عرب را در بر گیرد. این تنش، نهتنها امنیت انرژی جهان را به خطر میاندازد، بلکه میتواند ثبات اقتصادی درازمدت خلیج فارس را نیز تهدید کند.
سنت تاریخی در برابر هژمونی منطقهای
کارگزاران اصلی قدرت در خاورمیانه—شامل ایران، ترکیه، اسرائیل و کشورهای عربی—همواره در برابر سلطهطلبی یکجانبه یک بازیگر منطقهای ایستادگی کردهاند.
در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، زمانی که ناسیونالیسم عربی در حال گسترش بود و جهان عرب بهدنبال برتری منطقهای میگشت، ایران، ترکیه و اسرائیل برای مهار آن متحد شدند. حتی پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹، اسرائیل اگر لازم میدید، با ایران همدست میشد.
برای نمونه، در سالهای نخست جنگ ایران و عراق در دهه ۱۹۸۰، زمانی که صدام حسین با حمایت جهان عرب در حال قدرتگیری بود، اسرائیل به ایران انقلابی اطلاعات و مهمات جنگی ارائه کرد. بعدها، زمانی که ایران به قدرتی در حال صعود تبدیل شد، اسرائیل این بار با کشورهای عربی برای مقابله با آن همپیمان شد.
نیاز به توازن؛ رقابت و بازی شطرنج منطقهای
اکنون که اسرائیل خود را بهعنوان قدرت بلامنازع منطقه معرفی میکند، ایران، کشورهای عربی و حتی ترکیه در پی آناند که با همکاری یکدیگر، تعادلی تازه در منطقه برقرار کنند.
حتی کشورهایی مانند بحرین، مصر و اردن—که روابطی رسمی با ایران ندارند—در موضعگیریهای خود علیه اسرائیل تجدیدنظر کردهاند.
در این رقابت، کشورهای خلیج فارس به بازیگران کلیدی مذاکرات هستهای ایران و آمریکا تبدیل شدهاند. آنها خوب میدانند که در کشاکش قدرت میان ایران و اسرائیل، خودشان بهمثابه «جایزه» این جدال به شمار میروند.
اسرائیل خواستار ائتلافی منطقهای با اعراب برای مهار ایران است، و در مقابل، ایران میخواهد نفوذ اسرائیل در خلیج فارس را سد کند. اما رهبران عربی در پی نظمی هستند که هم ایران را مهار کند، هم اسرائیل را محدود، و در نهایت به تقویت دولتهای خودشان منتهی شود.
همین تمایل به برقراری تعادل، کشورهای خلیج فارس را از مخالفان برجام، به حامیان اصلی توافق هستهای تبدیل کرده است. از نگاه آنها، توافق ایران و آمریکا میتواند مانع جنگی شود که اگر شعلهور شود، دامن سواحل آنها را هم خواهد گرفت—و در غیاب توافق، این اسرائیل است که با قدرتی کنترلنشده در منطقه جولان خواهد داد.
وابستگی دوطرفه؛ تهران و تکیه بر خلیج فارس
در سوی دیگر، ایران هم برای رسیدن به توافق و گریز از جنگ و ترمیم اقتصاد آسیبدیدهاش، بیش از پیش به میانجیگری کشورهای عرب خلیج فارس متکی شده است.
وزیر خارجه عمان نقشی کلیدی در گفتوگوها ایفا کرده و با ارائه پیشنهادهایی که فاصله میان تهران و واشنگتن را کاهش میدهد، زمینه را برای توافق فراهم کرده است.
از سوی دیگر، عربستان سعودی پیشنهاد تشکیل کنسرسیوم منطقهای برای مدیریت مشترک غنیسازی اورانیوم با حضور ایران را پذیرفته و حتی اعلام کرده در صورت دستیابی به توافق، از قدرت اقتصادی خود برای حمایت از اجرای آن استفاده خواهد کرد.
محور تازهای برای ثبات منطقهای
امروز، ایران و کشورهای خلیج فارس بهگونهای بیسابقه به یکدیگر نیاز دارند. هر دو طرف توافق هستهای را راه نجات میدانند—هم برای جلوگیری از جنگ، و هم برای ایجاد نظم پایدار در منطقه.
این تغییر نهتنها نویددهنده کاهش تنشهاست، بلکه میتواند پایهای برای اعتمادسازی میان همسایگان خلیج فارس باشد؛ و در گام بعد، همکاریهای منطقهای را به سطحی عمیقتر و باثباتتر برساند.
توازن بهجای دوگانهسازی؛ استراتژی خلیج فارس
کشورهای خلیج فارس خواستار روابط همزمان با ایران و اسرائیل هستند—نه انتخابی سخت میان یکی از این دو. هدف آنها، دستیابی به نظمی منطقهای است که به نفع منافع ملیشان تمام شود و صلح و ثباتی پایدار برای تحقق اهداف ژئواقتصادی منطقه فراهم کند.
از دید این کشورها، توافق هستهای میتواند راهبرد آنها را با سیاست خاورمیانهای واشنگتن همسو سازد و در نهایت، به شکلگیری شراکتی راهبردی با ایالات متحده، بهویژه در چارچوب روابط رسمی با عربستان سعودی، منتهی شود. این توافق نه صرفاً هستهای، بلکه بستری برای همکاریهای گستردهتر امنیتی، تجاری و سرمایهگذاری تلقی میشود.
سیگنالهای سفر ترامپ به خلیج فارس
سفر اخیر ترامپ به منطقه، این انتظار را تقویت کرد. دولت او پیش از ورود به منطقه، بیتوجه به نگرانیهای اسرائیل، توافق آتشبس با حوثیها را نهایی کرد.
در جریان سفر، رهبران عرب پیشنهادهایی اقتصادی با مقیاس بزرگ مطرح کردند که زمینهساز موضعگیریهای ترامپ درباره غزه، ایران و سوریه شد—مواضعی که بهوضوح اولویتهای اعراب را بازتاب میداد، نه ترجیحات اسرائیل.
ترامپ در هر ایستگاه تأکید کرد که حلوفصل موضوع هستهای ایران باید از طریق دیپلماسی انجام شود. حتی گاه لحنی همدلانه با وضعیت انسانی در غزه داشت؛ چنانکه در ابوظبی گفت: «عده زیادی در غزه در حال گرسنگی هستند»—اظهارنظری که میشد آن را نقدی تلویحی به محاصره دههفتهای اسرائیل بر نوار غزه دانست.
توافق هستهای در چارچوبی منطقهای
با اینحال، برای اینکه چنین بازآرایی واقعاً به صلح و ثبات منجر شود، آمریکا باید توافق هستهای با ایران را در یک چارچوب راهبردی گستردهتر جای دهد—چارچوبی که با تلاش همزمان برای گسترش توافقات ابراهیم همراه باشد.
یعنی توافقی که نهتنها زمینه عادیسازی روابط اسرائیل با عربستان سعودی را فراهم کند، بلکه امکان گفتوگو با سایر کشورهای عربی—حتی سوریه—را نیز بهوجود آورد.
بدیهی است که ریاض، برای بازگشت به مسیر عادیسازی، پایان جنگ غزه و ارائه افق سیاسی معتبر برای مردم فلسطین را شرط خواهد کرد.
در سطحی فراتر، آمریکا و شرکای عرب آن باید درک کنند که روند عادیسازی باید مکملی برای هر دو مسیر باشد: هم توافق ایران و آمریکا، و هم ائتلاف فزاینده میان ایران و کشورهای خلیج فارس. تنها با پیوند این سه محور—ایران، اسرائیل و خلیج فارس—میتوان به تعادلی منطقهای و پایدار دست یافت.
سناریوی شکست؛ بازگشت به تنش
البته، خطر شکست مذاکرات ایران و آمریکا همچنان پابرجاست. اگر این گفتوگوها به بنبست برسند و واشنگتن به سیاست تقابلی بازگردد، درگیریهای منطقهای احتمالاً ادامهدار خواهد شد و امید به عادیسازی روابط اسرائیل با اعراب، دستکم در آینده نزدیک، از بین میرود.
اما اگر توافقی حاصل شود، کشورهای خلیج فارس میتوانند نقش محوری در شکلگیری نظم تازه منطقهای ایفا کنند—نظمی که از مسیرهای متفاوت به ایران، اسرائیل و آمریکا متصل است.
پس از سالها جنگ، بیثباتی و بحران، شاید اینبار فرصتی واقعی برای آوردن ثبات به خاورمیانه در دسترس باشد.