سرویس خبری ایران من: پروژه ظهور یکی از بحثبرانگیزترین و خطرناکترین تحولات سیاسی-مذهبی دو دهه اخیر ایران محسوب میشود. این پروژه که در دولت احمدینژاد شکل گرفت، تلاش داشت تا جمهوری اسلامی را از یک نظام سیاسی فراگیر به فرقهای آخرالزمانی تبدیل کند. در ادامه به بررسی ابعاد مختلف این پروژه و تبعات آن خواهیم پرداخت.
شکلگیری و محوریت پروژه ظهور
یکی از خطرناکترین پروژههایی که طی دو دهه اخیر در دل جمهوری اسلامی ایران پیگیری شد، پروژهای بود که با عنوان «پروژه ظهور» شناخته میشد. این پروژه، در لایههای ظاهراً اعتقادی و مذهبی، اما در واقع با هدفی سیاسی و ایدئولوژیک شکل گرفت: تبدیل جمهوری اسلامی از یک نظام سیاسی فراگیر برای همه ایرانیان، به یک فرقه آخرالزمانی بسته و متوهم.
محور این پروژه، جریانی بود که با محوریت مصباح یزدی، احمدینژاد و شبکه رسانهای و تبلیغاتی پیرامونشان ـ از جمله نادر طالبزاده ـ در دهه ۱۳۸۰ فعال شد. آنان کوشیدند مهدویت را نه بهمثابه یک باور دینی عمیق، بلکه بهعنوان ابزاری برای مشروعیتبخشی به قدرت خود، به کار بگیرند.
از امام زمان تا دولت ظهور
برای آنان، امام زمان مفهومی صرفاً اعتقادی یا الهیاتی نبود؛ بلکه به تدریج در ادبیات این جریان، دولت مهدوی همان دولت احمدینژاد تعریف شد. مفاهیمی نظیر «رئیسجمهور برگزیده امام زمان»، «شعیب بن صالح زمانه»، «پیمان دولت با امام دوازدهم» و حتی «محوریت ایران در ظهور جهانی» از سوی اتاق فکرهای اطراف احمدینژاد و رسانههایی همچون برنامههای طالبزاده، بهصورت منظم تولید، تکرار و منتشر میشد. در این منظومه، دیگر نیازی به ملت، جمهوریت، یا ساختارهای نهادی جمهوری اسلامی نبود. ولایت فقیه کنار زده شد، جمهوریت کماهمیت شد، و تنها چیزی که باقی ماند «دولت موعود» بود.
تحریف مهدویت: از دعوت به عدالت تا ابزار انحصار
آنچه در پروژه ظهور رخ داد، تحریف یکی از شریفترین مفاهیم تشیع بود. مهدویت، که در سنت شیعه، مفهومی معنوی، اخلاقی و بلندمدت تلقی میشود ـ و اساساً به تعلیق امر سیاسی تا ظهور نهایی میانجامد ـ به ابزاری برای طرد مخالفان و کسب مشروعیت فوری برای یک جریان خاص تبدیل شد.
در منطق این جریان، هرکس که منتقد دولت بود، «در برابر امام زمان» ایستاده بود. هرکس که به سازوکار عقلانی جمهوری اسلامی انتقاد داشت، «با جریان تعجیل ظهور» مخالفت میکرد. بدینگونه، مهدویت نه محور اتحاد، بلکه سلاح انحصار و تکفیر سیاسی شد.
جمهوری اسلامی یا جمهوری منتظران؟
جمهوری اسلامی، به شهادت قانون اساسی، بر دو پایه «اسلامیت» و «جمهوریت» بنا شده است. جمهوریت آن یعنی مشارکت همه اقشار ملت، فارغ از اعتقادات خاص، در تعیین سرنوشت کشور. اما پروژه ظهور، با قرائتی فرقهای، کوشید این بنیان را واژگون کند. در این الگو، حاکمیت مشروع فقط از آن کسانی بود که «خالص شده»، «منتظر خاص» و در تراز «۳۱۳ یار امام زمان» بودند؛ یعنی کسانی که از حلقههای خاص فکری، معنوی، امنیتی و رسانهای برخاسته بودند و خود را مأموریتیافته از جانب «صاحبالزمان» میدانستند. ملت ایران، در این نگاه، صرفاً تماشاگر ظهور بود، نه شریک در سرنوشت خود.
تبعات سیاسی و امنیتی این پروژه
فراتر از تحریف اعتقادات، پروژه ظهور تبعاتی خطرناک برای امنیت ملی ایران داشت. تأکید بر مبارزه ابدی با غرب، نابودی قریبالوقوع اسرائیل، استقبال از بحران جهانی، و بیاعتنایی به قواعد دیپلماتیک، همگی از درون همان ایدههای «زمینهسازی برای ظهور» بیرون میآمدند.
این نگاه، حتی نزد نهادهای امنیتی و بینالمللی به این تصور دامن زد که ایران، برخلاف سایر کشورها، یک دولت عقلانی نیست، بلکه یک فرقه آخرالزمانی با رؤیای اتمی است. نتیجه این تصویرسازی، چیزی نبود جز تشدید فشارها، تحریمها و انزوای ایران.
نتیجهگیری: مهدویت برای مردم، نه برای قدرت
مهدویت، اگر قرار است محور هویت دینی ما باشد، باید در قالب مفاهیمی همچون عدالتطلبی، امید به آینده، فقرستیزی و اخلاقمداری تفسیر شود. نه در قالب «رؤیاهای خاص حلقهای از نخبگان خودخوانده» که خود را تنها حاملان و رابطان با امام غایب میدانند. امروز پس از تجربه تلخ سالهای دولت نهم و دهم، باید با شفافیت بپذیریم که پروژه ظهور، یکی از خطرناکترین انحرافات در مسیر جمهوری اسلامی بود. این پروژه نهتنها جمهوریت را تضعیف کرد، بلکه اعتبار دینی، فرهنگی و سیاسی نهاد مهدویت را هم به گروگان گرفت. آینده این سرزمین از آنِ ملت ایران است؛ نه از آنِ فرقهای که خود را واسطه حتمی ظهور میپندارد. امام زمان، اگر بیاید، برای همه مردم خواهد آمد؛ نه برای حلقهی خودیهای فیلتر شده احمدینژاد و مصباح.