سرویس خبری ایران من: در دوران معاصر، مرز میان تخیل و واقعیت بهگونهای محو شده که داستانهای تلخ سینما در زندگی واقعی تجسم مییابند. غزه، سرزمینی که بیش از ۲۰ ماه درگیر جنگ بیوقفه است، به صحنهای تبدیل شده که در آن بقا به بازی مرگباری شباهت دارد که هیچ برندهای ندارد.
واقعیت تلختر از تخیل
هرگز تصور نمیکردم روزی برسد که داستانهای تخیلی به واقعیت تبدیل شوند. اما در غزه، دیگر جایی برای تخیل باقی نمانده است. جنگ بیوقفهای که ۲۰ ماه از آغاز آن گذشته، همچنان بدون چشمانداز صلح ادامه دارد. در اینجا، مرگ خلاق شده؛ هر روز راهی تازه و تلختر برای پیروزی مییابد. ما حالا با نسخه واقعی «بازی مرکب» روبهرو هستیم؛ همان سریال کرهای تحسینشده، اما این نسخه نهتنها بیرحمتر و خونینتر است، بلکه هیچ پاداشی در پایان ندارد. هشدار داستان؟ نتیجه همیشه مرگ است؛ بدون جایزه، بدون برنده.
«بازی مرکب» روایت گروهی از انسانهای بدهکار و درمانده است که برای نجات از بحران مالی، تن به مجموعهای از بازیهای خشن و مرگبار میدهند. شرکتکنندگان در مکانی مرموز زندانی میشوند و مجبورند در نسخههایی کشنده از بازیهای کودکانه رقابت کنند. خالق این سریال، هوانگ دونگ-هیوک، میگوید اثرش بهطور مستقیم به مسائل جهانی مانند فقر، عدالت و ساختارهای ناعادلانه سیاسی اشاره دارد.
در یکی از صحنههای بهشدت تکاندهنده، بازیکنان برای حذف نوزادی که از دو شرکتکننده متولد شده رأیگیری میکنند، چون طبق قواعد بازی او نیز یک بازیکن محسوب میشود. این صحنه، بیدرنگ یادآور فصل جاری بازی در غزه است؛ جایی که کودکان فقط برای مردن به دنیا میآیند.
کنترل منابع و وفاداری اجباری
قحطی سراسر غزه را فراگرفته است. ماهها محاصره، جریان ورود کالا را قطع کرده و فقر شدید نیز مردم را از تهیه اندک مواد غذایی باقیمانده ناتوان ساخته است. همین منابع محدود، اکنون در اختیار عدهای معدود از تجار و وابستگان حماس است که در ماههای اخیر، کنترل کمکهای بشردوستانه را در دست گرفتهاند.
این افراد، مواد غذایی را در انبارهایی پنهان میکنند که تنها برای کسانی قابلدسترس است که هنوز به حماس وفادار ماندهاند و تحت نظر بقایای رهبری این گروه در غزه فعالیت میکنند. بخش کوچکی از مردم هنوز حماس را جنبشی مذهبی و مقاومتی میدانند. اما حتی همان حامیان اندک هم، اگرچه شاید هرگز علناً نگویند، بهخوبی میدانند که دلیل ادامه وفاداریشان، دریافت کمک مالی از این گروه است.
در بسیاری موارد، اعضای حماس همین ذخایر را با قیمتهایی گزاف به افراد معدودی میفروشند که هنوز درآمدی دارند—کمتر از ده درصد جمعیت، عمدتاً کارمندان تشکیلات خودگردان فلسطین در رامالله. در چنین شرایطی، حماس با منابع مالی خود توانسته وفاداری چند هزار نفر را حفظ کند؛ کسانی که هر چند ماه یکبار حقوق اندکی دریافت میکنند.
مراکز توزیع؛ تلههای مرگ
در این فضای قحطی و فروپاشی، سازمان آمریکایی «بنیاد بشردوستانه غزه» فعالیتی گیجکننده و بینظم دارد. این نهاد که قرار بود امیدی برای بازماندگان باشد، حالا مراکز توزیع کمکهایش بیشتر به تلههای مرگ شبیهاند تا پایگاههای نجات.
تخمینها نشان میدهد صدها نفر از کسانی که برای دریافت کمک به این مراکز مراجعه کردهاند، هرگز به خانه بازنگشتند. برخی گزارشها میگویند که توسط نیروهای ارتش اسرائیل هدف گلوله قرار گرفتند، عدهای نیز بهدست پیمانکاران امنیتی آمریکایی کشته شدند که از مراکز توزیع «بنیاد بشردوستانه غزه» محافظت میکردند. شماری هم در ازدحام جمعیت زیر دست و پا ماندند و جان سپردند.
شاهدان عینی روایت میکنند که برخی قربانیان تیراندازی ساعتها در خیابان رها شدند تا از خونریزی جان دهند، در حالی که اگر بهموقع رسیدگی میشد، میتوانستند زنده بمانند.
این بازی تحقیرآمیز، نبردی مرگبار برای زنده ماندن است؛ جنگی برای تکهای نان. یا با مقداری آرد یا جعبهای کوچک از مواد غذایی برای فرزندانت بازمیگردی، یا هرگز بازنمیگردی. انتخاب سومی وجود ندارد. در این میدان بقا، جایی برای رحم و مراقبت از دیگران نیست.
بازی تا جایی ادامه دارد که بازماندگانِ در جستوجوی غذا، خود به شکارچی تبدیل میشوند. جای تعجب نیست که باندهای کوچک مسلح با اسلحههای ابتدایی ظاهر شدهاند و همان اندک غذا را که مردم گرسنه بهدست میآورند، غارت میکنند. چرخه مرگ اینگونه ادامه مییابد، بیآنکه کسی برای متوقفکردنش پا پیش بگذارد. هر تلاشی برای کاهش رنج مردم با دزدان، غارتگران و سودجویانی روبهرو میشود که هر فاجعه را به فرصتی تازه برای منفعتطلبی تبدیل میکنند.
مردن یا بازگشت با غذا؛ این تنها دو سرنوشت ممکناند.
در روند تلخ این روزها، زنان با اضطراب در چادرها چشمبهراه میمانند، در حالی که شوهران و پسرانشان نیمهشب بهسمت مراکز توزیع کمک حرکت میکنند. بسیاری تلفنهایشان را پشت سر میگذارند، از ترس دزدیده شدن یا گمشدن، که همین موضوع نگرانی خانوادهها را دوچندان میکند.
زنان میان امید و ترس معلقاند: یا عزیزشان تا ظهر با کیسهای آرد یا جعبهای کوچک از برنج، شکر و چند بیسکویت بازمیگردد، یا خونآلود بر دوش دیگران به خانه بازمیگردد.
«ام امین»، زن سالخوردهای از محله الامل در خانیونس که پسرش را از دست داده، میگوید تلاش کرده بود او را از رفتن به مرکز کمک در حومه رفح منصرف کند. اما پسرش قبول نکرد. سه روز بود که چیزی نخورده بود و بچههایش را گرسنه در چادر دیده بود. به مادرش گفته بود: «یا با غذا برمیگردم یا دیگر برنمیگردم.»
ام امین با چشمانی اشکآلود تعریف میکند که دوست پسرش، که همراه او به مرکز رفته بود، با مقداری آرد آغشته به خون بازگشت و گفت: «برای بچههای خودم آرد آوردم، و کمی هم برای بچههای رفیقم.»
جهان چشم بر جنایاتی بسته که در مراکز توزیع کمک رخ میدهد؛ مراکزی که ظاهرشان مثل جعبههای رنگارنگ شکلات جذاب است، اما درونشان تاریخگذشته و غیرقابل استفاده. تصاویری که زمانی از بستههای کمک و کیسههای آرد، نماد امید بودند، حالا به پسزمینه روزمرهای از مرگ و سوگواری تبدیل شدهاند.
در غزه، ما با بیعدالتیهایی مواجهایم که بیپرده و آشکار در برابر چشم جهان رخ میدهند؛ جایی که بنیادی، با عنوان کمک بشردوستانه، در کشتن همان مردمی شریک شده که مدعی حمایت از آنهاست. از زمان آغاز بهکار «بنیاد بشردوستانه غزه»، فهرست قربانیان مدام طولانیتر شده و حالا نام زنان و کودکان نیز به آن افزوده شده است. زنانی که همسر یا پدرشان را از دست دادهاند، ناامیدانه برای دریافت اندکی غذا به مراکز توزیع مراجعه میکنند – اما مرگ، بین زن و مرد تفاوتی نمیگذارد.